تنهایی همیشه خوب نیست...
الان 2 ساعت از نیمه شب گذشته نمی دونم دل نگرانیه یا دل تنگیه یا هر چیز دیگه اما خوابم نمی بره شاید هم چشم انتظاریه نمیدونم...
من عاشق تنهایی هستم یعنی کلا تنهایی بیشتر خوش میگذره بهم اما امشب که تو نیستی فهمیدم که اصلا هم خوب نیست یه جورایی رنج آوره ...
پسر حوا زنگ زد که ممکنه امشب راه بیوفته صبح برسه یا صبح راه بیوفته ظهر برسه . نمی دونم بازم آسمون ریسمون ببافم یا اینکه برم سر اصل مطلب که چقدر دلتنگتم و نبودنت منو داغون میکنه ....