دل نوشته های پسر حوا دختر آدم...

انتهای راه...

این روزها رویا می بافم

رویا و خیال...

گاهی تصویری از واقعیت..

خیال، رویا، حقیقت...

چنان پیچیده بهم این کلاف

سردرگم و آشفته..

نزدیک سحر که میشه میشم یه آدم دیگه

عجیب و غریب.

تازگیها روی همه آینه ها را پوشانده ام

دیگه طاقت دیدن چشمانت را ندارم

آنقدر بی تابم میکنه که ساعتها مسخ شده

گذر زمان را نمی فهمم

انتهای راه کجاست؟

یکی میگفت وقتی هنوز به انتها نرسیدی

یعنی هنوز میانه راه هستی.

هر شب تا صبح با یک شمع نیمه جون

من و تنهایی و سکوت...

یه دنیا رویا و درد...

یک بغل حسرت...

انتهای راه کجاست؟



+ نوشته شده در  دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:7  توسط پسر حوا و دختر آدم