مهم نیست که دیگر پول نداریم
شرابمان که به آخر رسید
میرویم زیر باران
و این بار از بوسههای خیس
مست میشویم
احمد اُکتای
واژه هایت در قلب من
دایره های سطح اب را می مانند
بوسه ات بر لبانم
به پرنده ای در باد می ماند
چشمان سیاهم بر روشنای اندامت
فواره های جوشان در دل شب را یاداورند
چونان ستاره ی زحل
بر مدار تو دور دایره می گردم
در رویاهایم
بر مداری می چرخم
عشق من
نه به درون می روم
نه باز می گردم
فدریکو گارسیا لورکا
شاید بسیار دیرهنگام
خواب های مان به هم آمیخت
برفراز و یا در اعماق،
برفراز چون شاخه هائی كه به یك باد می جنبند،
و در اعماق چون ریشه های سرخی كه به هم می پیوندند.
شاید خواب های تو
از خواب من برخاستند
و از میان دریای تاریك
به جستجوی من آمدند
همچون گذشته،
زمانی كه تو وجود نداشتی،
بی آنكه تو را ببینم
در كنارت پارو زدم،
و چشمان تو
در پی آنچه كه امروز می جویند-
نان، شراب، عشق و خشم-
در تو پر می شوم
زیرا تو جامی هستی
در انتظار هدیه های زندگی من...
«پابلو نرودا» از كتاب«هوا را از من بگیر،خنده ات را نه!»
از همان زمان كه شروع شده بود
با دست های باز
با موهای باز
می رقصید
زیر نورهای بیخیال
و من نوشیدم
به سلامتی جهنم همه ی روزهای خدا
از همان زمان كه شروع شده بود
درست همانطور بود كه دوست داشتم
پشت به تمام پیاده روها
مثل خیابانی كه خسته می شود از بی پناهی
مرا به آغوش فشرد
تا تمام شوم
اما عشق هرگز نمی میرد
كافیست دست هایت را زیر چانه ات بگذاری. . .
وقتی تو می خوانی مرا
وقتی تو آوازم می کنی
صدایت
لایه ای از دانه روز برمی دارد
و پرندگان زمستانی
هم آوایت می شوند
گوش دریا
پر است از زنگ و زنجیر و زنجره
از موج و اوج و حضیض
و من
پرم از تو
وقتی تو آوازم می کنی
پابلو نرودا
راستش را میگویم
آه ، که دوست داشتن تو
چنین که دوستت دارم
چه دردآور است
با عشق تو
هوا آزارم میدهد
قلبم
و کلام نیز
پس چه کسی خواهد خرید
یراق ابریشمین
و اندوهی از قیطان سپید
تا برایم دستمالهای بسیار بسازد ؟
آه ، که دوست داشتن تو
چنین که دوستت دارم
چه دردآور است
فدریکو گارسیا لورکا
من آرزومند دهانت هستم ، صدایت ، مویت
دور نشو
حتی برای یك روز
زیرا كه ...
زیرا كه ...
- چگونه بگویم -
یك روز زمانی طولانی ست
برای انتظار من
چونان انتظار در ایستگاهی خالی
در حالی كه قطارها در جایی دیگر به خواب رفته اند !
تركم نكن
حتی برای ساعتی
چرا كه قطره های كوچك دلتنگی
به سوی هم خواهند دوید
و دود
به جستجوی آشیانه ای
در اندرون من انباشته می شود
تا نفس بر قلب شكست خورده ام ببندد !
آه !
خدا نكند كه رد پایت بر ساحل محو شود
و پلكانت در خلا پرپر زنند !
حتی ثانیه ای تركم نكن ، دلبندترین !
چرا كه همان دم
آنقدر دور می شوی
كه آواره جهان شوم ، سرگشته
تا بپرسم كه باز خواهی آمد
یا اینكه رهایم می كنی
تا بمیرم !
"پابلو نرودا"