شاید بسیار دیرهنگام
خواب های مان به هم آمیخت
برفراز و یا در اعماق،
برفراز چون شاخه هائی كه به یك باد می جنبند،
و در اعماق چون ریشه های سرخی كه به هم می پیوندند.
شاید خواب های تو
از خواب من برخاستند
و از میان دریای تاریك
به جستجوی من آمدند
همچون گذشته،
زمانی كه تو وجود نداشتی،
بی آنكه تو را ببینم
در كنارت پارو زدم،
و چشمان تو
در پی آنچه كه امروز می جویند-
نان، شراب، عشق و خشم-
در تو پر می شوم
زیرا تو جامی هستی
در انتظار هدیه های زندگی من...
«پابلو نرودا» از كتاب«هوا را از من بگیر،خنده ات را نه!»