دل نوشته های پسر حوا دختر آدم...

از همان زمان كه شروع شده بود



با دست های باز



با موهای باز



می رقصید



زیر نورهای بیخیال



و من نوشیدم



به سلامتی جهنم همه ی روزهای خدا



از همان زمان كه شروع شده بود



درست همانطور بود كه دوست داشتم



پشت به تمام پیاده روها



مثل خیابانی كه خسته می شود از بی پناهی



مرا به آغوش فشرد



تا تمام شوم



اما عشق هرگز نمی میرد



كافیست دست هایت را زیر چانه ات بگذاری. . .





+ نوشته شده در  سه شنبه 23 دی 1393برچسب:,ساعت 1:37  توسط پسر حوا و دختر آدم