دل نوشته های پسر حوا دختر آدم...

شاید بسیار دیرهنگام

 

خواب های مان به هم آمیخت

 

برفراز و یا در اعماق،

 

برفراز چون شاخه هائی كه به یك باد می جنبند،

 

و در اعماق چون ریشه های سرخی كه به هم می پیوندند.

 

شاید خواب های تو

 

از خواب من برخاستند

 

و از میان دریای تاریك

 

به جستجوی من آمدند

 

همچون گذشته،

 

زمانی كه تو وجود نداشتی،

 

بی آنكه تو را ببینم

 

در كنارت پارو زدم،

 

و چشمان تو

 

در پی آنچه كه امروز می جویند-

 

نان، شراب، عشق و خشم-

 

در تو پر می شوم

 

زیرا تو جامی هستی

 

در انتظار هدیه های زندگی من...



«پابلو نرودا» از كتاب«هوا را از من بگیر،خنده ات را نه!»





+ نوشته شده در  سه شنبه 23 دی 1393برچسب:,ساعت 2:43  توسط پسر حوا و دختر آدم